می خواهم با دو شرو ع کنم
می دوم
ساعت دو است
دلش دود می شود
دو روز است داغیده
دور ساحل را دور می زنم در دو
چشمانش دو دو می زند
دو بار باید بگویی که ....
دوباره متولد شدن
دو باره مردن هر روز در وقت دو
خیلی جالب بود برام بعد از ا سال فقط دیشب رفت دریا براش زنگ زد دلش براش تنگ شده بود لبخند زدم همش راه می ره میگه با تمام حرفا به عشق اعتقادی ندارم بعد کارهای خودش، آدم رو دیونه می کنه اظهار دل تنگی. باید یاد بگیرم به عاشقا نخندم مخصوصن این دو تا که دیگه هیچ
احساس خود بزرگ بینی بهشون دست می ده خیلیا می خندم
تو مرکز خرید یه دعوایی شد یاد نبرد های شاهنامه ایی افتادم.که از میدان دود بلند می شده. البته اینجا که من بودم دمپایی بلند می شد مردا بهم گره خورده بودن بد جور رستم هم چارشون نمی کرد نمی دونم این همه چوب و چماق در یک آن از کجا پیدا شد سر روغن دعوا بود.مردم از بس گشنشون بود دهن روزه به جون هم افتاده بودن یه دل سیر خندیدم و ترسیدم .
مگه می شه درداتو کسی ترجمه کنه .
چرا هر نیمه شو آیی به خوابم؟
یه شعر از غاده السمان می نویسم خیلی دوسش دارم. برای چی نینا؟
چیزی مسخره
در دوستی ماست
ار من می خواهی که
جامه کریستین دیور بر تن کنم
و خودرا به عطر شاهزاده موناکو
عطر آگین سازم
و دائره المعارف بریتانیکارا
حفظ کنم
و به موسیقی یوهان برامز
گوش فرا دهم
به شرط اینکه
همانند مادر بزرگم بیندیشم
از من می خواهی که پژوهشگری چون
مادام کوری باشم
چون مادونا
و رقاصه ای دیوانه در شب سال نو
چونان لوکریس بورگیا
هم بدین شرط
که حجابم را همچون عمه ام حفظ کنم
و زنی عارف باشم چون رابعه عدویه؟
اما فراموش کردی که به من بگویی
چگونه.....
0 نظرات:
ارسال یک نظر