.

دلش پیر می شود
خودش سیر
دیوار قصد نخ به سوزن
سازش خود به خود می خواند
من که مجنون توام
دستش می پیچد
زمین زیر پایش به گریه در آمده
شر شر می ترکد
ساعت 11/25 دقیقه 88 بود
که می میرد در نوسان مدار خاکیش
هی کتاب می ریزد هی می پاشد
پسر
از مانیتورش خارج می شود
تو محو می شوی هر چند که برایت مرده ایی
جواب می خواهد
مردابی نشانه رفته است
نیلوفر به ضحاک می ماند
کاکتوس زیر نگاهت خم
عصر روز هشت شنبه است
باز دلق تنهایی می سراید
هل می شود در آب قلیان مادر بزرگ
دیگر قرقر نمی کند
دلش سابیده ی صدای سیرسیرک
از دور
از دور
صدای شروه
می خوابد.

0 نظرات:

ارسال یک نظر