.

رفتم دوستم رو دیدم بعد از 10سال با هم قدم زدیم قدم زدیم فکر کنم 4 ساعت فقط راه رفتیم و او صحبت می کرد خیلی متاثر شدم چقدر در طول 10 سال می تونه اتفاق های ناجوری تو زندگی آدمها رخ بده بعضیا زشت ترین شکل زندگی رو می بینن با چیزیهایی مبارزه می کنن که تو حتی نمی تونی بهشون فکر کنی یا تا حالا حتی برای خودت صحنه سازی هم نکردی.دورانی از مریضی رو گذرونده بود وحشتناک عکسها رو که دیدم و چیزهایی که تعریف کرد واقعن تمام وجودم رو به رعشه درآورد و همینطور که داشت باهام صحبت می کرد فقط خدا رو شکر می کردم که سالمم و حتی خانواده سالمی دارم.نمی دونم بتونم اون رو از خلوتش بکشم بیرون یا نه و لی می خوام نهایت سعی خودم رو بکنم.دوست دارم بهش کمک کنم چن ذهنیتش خراب و افسردگی داره که همه اینها رو باید پنجاه پنجاه کار کنم.
روز 5شنبه سفر به تهران که اون هم گذشت.نمیدونم شرق بنفشه چی کار میکنه و اون چیزی که وسطش قرار گرفته اما امید دارم که همه چیز اون جوری که نینا می خواد پیش بره مرسی شهریار.
سوار تاب شدم کنار دریا و همراه با بالا رفتن پرنده ها هم پرواز می کردن.غذا خوردن و از همه چیز حرف زدن
اون شب هم که عالی بود
اینقدر تو رو دوست دارم که هیچ کسی مثل من تو رو دوست نداره
اونقدر برات میمیرم قده یه دنیا خوبی قد هزارتا ستاره
وقتی نگاهم میکنی قشنگیاتو دوست دارم
حالت معصوم چشت رنگ نگاتو دوست دارم
همه چی آرومه من چقدر خوشحالم
تو کنارم هستی به خودم می بالم
موهاتو افشون کن
چقدر زیباست تمام لحظه هایی که دیگه هیچ وقت تکرار نمیشن
آخرین امتحان لیسانس هم دادم و تمام از اون دانشگاه لعنتی راحت شدم
نمایشگاه نقاشی هم با وجود حجم کاری پایین ولی خوب بود کارهای سمیه هم که عالی.
تنها طبلی که کاملن خال باشد
و پوستش خشکیده باشد
و نابینا هم باشد
فریاد دارد
شش از هوا خالی کن تا فریاد باشی.
رضا براهنی

.

کار خوبی هست مشورت کردن نه با همه جورآدم
امروز یه شخصی رو ملاقات کردم که حالم رو به هم زد مثلن استاد دانشگاه این مملکته من منکر این نیستم که آدم های پرین و لی وای از اون روزی که جلو کسی بشینم و اولین سوالش این باشه که مجردی یا متاهل اون وقته که اعصابم به هم می ریزه.چرا همه مردا این شکلین بعد هم می گن تو همش ما رو که میبینی چماق دستته بابا تا گرم می شی فورن حرف مفت می شنوی.هیچ چیز جز جنسیت نمی بینن اگر که به تازگی هم شهر نشین شده باشن ...............
وقتی ذهنت مورب می شه و خودت از احساس کسالت و دپرس بودن خارج نمی شی دیگه هیچ کس حتی خدا هم نمی تونه برات کاری کنه.
وقتی با ساناز می رقصم احساس آرامش می کنم.و آهنگ ما به یاد بهترین خاطرات زندگیه اینه که دور می زنی و می زنی و می زنی و می زنی که چشمات مثل همیشه لوت نده.
بابا مرضیه می خونه و گلپا و مامان عشق می کنه و باز تکرار میکنه شما بر ای چی هیچ کدوم صدای عشقم رو ندارین
دریا را
می بینی
و تامن
می رانی
که بر دریا رانده ام
تا تو
که می رانی
دریا با من

.

هوا که بارونی می شه بیشتر از همیشه دلم میگیره شاید هیچ وقت این جوری دلم برای روزهایی که گذشت و به سختی گذروندم تنگ نمی شه.
بعضی و قتها دلم می خواد برگردم به اکباتان همون جایی که تا سه و چهار صبح پشت پنجره می نشستم و فقط به صدای شب گوش می دادم.برای لب استخر نشستن ها و بازی گربه ها روی درخت گیلاس. و سکوت
هر بار سخت تر از همیشه به ساعتها خیره می شم احساس خستگی می کنم همه چز گذشت و جز پیری هیچ باری نداشت.فکر میکنی همه چیز رو فراموش می کنی اما درلحظه هایی که غرق کار هم هستی تصاویر رهات نمی کنه. وقتی کم می یارم شروع می کنم به رقصیدن حرف می زنم آه می کشم و گریه می کنم.
وقتی دوستم رو بردم بیمارستان و دیدم که اون از اینکه دچار این حالت می شه لذت می بره احساس وحشت کردم.
شب تولدی که فکر می کردم خیلی خوش میگذره ی بازی بچگانه به همش زد و باز هم عصبی شدم
اون جایی که همیشه نامجو و فرهاد گوش می دادم دیگه بهم لذت نمیده دنیاش متفاوت شده و آدماش
از این همه نامه ها و گزارش های بی جواب زدن سر کار حالم بهم می خوره هیچ کس به داد هیچ کس نمی رسه همه به جون هم افتادن بد هرج و مرجی
رفیقون ای رفیقون رفیقون واخ تو دلم
رفیقون آخ تو دلم
دل مو مثه تنوری هی سی خوش دید می کنه
که نه اورن تو هوا تو آسمون
همشون دید دلن
دید دل بارون سیلابی نداره رفیقون
اگه هم یک تک توکی میزنه
بارون چیشای مونن