.

ساعت اتاقم دو ساعت به جلو
اما خود از پس پشت پیشش
عقربه
کف انگشتانم لیلی لیلی حوضک را می خواند
و ...
می دانی در سه نیمه شب جمعه
چه افتاد بر من
می خواستم دوباره متولد شوم اما
این بار نه از مادر.
بیدار ماندم تا در بیداری خوابت را ببینم اما..
پلک بسته ایی
دندانم از این همه درد ،درد دارد.

0 نظرات:

ارسال یک نظر