ادگار گفت :وقتی لب فرو میبندیم و سخن نمی گوییم،غیر قابل تحمل می شویم و آنگاه که زبان می گشاییم ،از خود دلقکی میسازیم....
به نظر من هر کسی که می میرد،کیسه ای لبریز از کلمات از خودش بجا می گذارد؛و همین طور آرایشگران . ناخن گیرها را که من همیشه به آنها فکر می کنم؛چون مرده دیگر احتیاجی به آرایشگر و ناخن گیر ندارد .مردگان دگمه هایشان را هم هرگز گم نمی کننذ.
ادگار گفت:شاید آنها احساس می کردند که دیکتاتور هم مثل ما به شکلی مرتکب خطاشده است.
آنان برای کارهایشان حجت کافی داشتند،چون ما حتی خودمان را خطا کار می دانستیم.مگر نه این که مجبور بودیم در این مملکت در ترس وحشت راه برویم،غذا بخوریم،بخوابیم و عشق بورزیم تا این که بار دیگر دوران آرایشگران و ناخن گیرها رسد.
ادگار گفت:خطای آن کسی که قدم می زند،می خورد،می خوابد و عشق می ورزد و بعد گورستان بر پا می کند،بزرگ تر از ماست؛خطایی است درجه یک گناهی است کبیره.
سبزه ها در درون ذهن ما قد می کشند.ما لب می گشاییم،سرشان چیده می شود؛حتی زمانی که لب فرو بسته ایم چنین است.بعد در دومین و سومین بلوغ بهارانه به دل خود قد می کشند؛حتی در آن زمان نیز ما از نیک بختانیم..
هر تا مولر/سرزمین گوجه های سبز

0 نظرات:

ارسال یک نظر