سلام من یک دختر 25 ساله هستم از نسل همین انقلاب و از خون و همر نگ همین جماعت و می دونم تو سرزمینم داره چی می گذره خوب یا بد من اینجا زندگی میکنم و این سرزمینم رو دوست دارم خیلی از دوستان 40 ساله هست که من رو به نفهمی و بی خیالی متهم می کنند و اینکه جز مو درست کردن و فکر مانتو جور واجور پوشیدن چیزی تو سرم نمی گذره می دونم اونا هم نسل سوخته های خودشون هستن و ماهم /این همه افسردگی و این همه یاس ما از کجا اومده مگه ما خودمون خاستیم که این شکلی بشیم نه جبره شاید
دوستی توصیف میکنه من رو که 4 ساعت از شبانه روز ر دارین اس مس می دین و ما بقی رو تو فیس بوک دارین برا هم لایک می زارین جز نفرت در شما چیزی رو نمی بینم آخه می دونم که خیلیاهستن که تو زندگیشون دچار روز مرگی شدن همون هایی که به ما خورده می گیرن می شه بگن خودشون تو زندگی دارن چه کار مثبتی انجام می دن حالم بهم می خوره از اینکه بگن همه چیز شما ها خز شده خودتون خز شدین /حالا حتی به خودمون هم خورده می گیرم چون میییییییییییییییییییییییییی دانم که نمیییییییییییییییییییییییییی دانم/
می دونم تفاوت بچه های شش هشتی رو حتی با خودمون اون موقع که کتابخونه بودم تابستون که می شد تمام کتابخونه خالی از کتاب بود اما حالا دریغ این برا من بغضه/
تحقیقات و پایان نامه هاییی که از روی هم دیگه کپی می شن این برا من بغضه/

هنوز شعور ندارم توی خیابون اشغال نریزم بغضه/
این که بلد نیستم مثل آدم پشت ماشین و موتور بشینم بغضه/
این که باید تمام دغدغه بچه ها پنج شنبه بیرون رفتن پاساژ باشه و تیپ هایی زدن که خودشون رو زیر نقابش گم کردن بغضه /
این که خودم با این سر و وضع برم بیرون واجازه بدم بهم توهین بشه بغضه/
از ماست که برماست/
این که طرف میاد دانشگاه با اون قیافه و لباس مثل اینک مجلس عروسی اومده بغضه /
اینا همش مشکلات منه خودم هم می دونم اما می شه راهکار بدید
دیگه حوصله اعتراض کردن ندارم
حوصله دو تادوتا چهار تا کردن
میخام گوشه کتابخونم بشینم و درسا و کارامو انجام بدم بدون دغدغه همه چیز
من مشکلاتم به اندازه کافی بوده با مامان غصه قسطاش رو خوردم
با بابا کفری شدم به خاطر جریمه آب و برق
با داداش کلی حرص خوردم برا اینکه می ره بیرون چی میشه یواش می ره یواش میاد تا گربه شاخش نزنه
واییییییییییییییییییییییی هزاران مشکلات دیگه من با خانواده کوچیکم تو همین سرزمین بزرگم هزار تا مشکل رو لمس کردم و می کنم
دیگه خاهشن ول کنید همه چیز رو گیر
لایک فیس بودید دغدغه اینه اگه وقت گذروندنه اگه کار مفید نیست می شه بفرمائید ......ما دهه 60 تیا کسایی نیستم که از دور فقط نظاره گر بودیم والا ما طعم همه نوع خوشبختی رو چشیدیدم دیگه بسه بزارید با زیبایی فکرامون زندگی کنیم/ ببخشید قصد جسارت به هیچ کس نداشتم فقط باید می نوشتم.

0 نظرات:

ارسال یک نظر