نگه ندار خاطره ات را

بگذارش تنها در سینه ام


ارتعاش آلبالو ی سپید
...
در شهادت ژانویه



جدا م کرده از مرده گان

دیواری از خواب ها ی بد


محکوم می کنم زنبق تازه را

به قلبی از گچ


تمام شب، در باغستان

چشم هام، مثل دو سگ


تمام شب می خورند

به ها ی مسموم را


گاهی اوقات باد

لاله یی ست از ترس


لاله یی ست مبتلا

صبح گاه زمستان


دیواری از خواب ها ی بد

جدا م کرده از مرده گان


مه می پوشاند در خاموشی

دره ی خاکستری بدنت را


بر طاق دیدار

شوکران می روید


اما بگذار خاطره ات را

بگذارش تنها در سینه ام

لورکا.ترجمه: شاهرخ صلح جو

0 نظرات:

ارسال یک نظر