خیلی وقته می خام اینجا بنویسم اما نمی تونستم.تعطیلات عید رو هم گذروندم امسال متفاوت از سالهای قبل بود.خوش گذشت و با آدمهای جدید آشنا شدم و برنامه های جدید داشتم.اماخوب آخرش باز هم به پیله تنهایی خودم برگشتم.خیلی مشکلات زیاد شدن و مثل همیشه فشار آوردن.من دیگه مثل سنگهای کنار ساحل شدم که موجها بهش برخورد می کنن والان فقط بر اثرمرور زمان فرسوده شدن.اینکه آش نخورده و دهن سوخته بشی خیلی سخته یا اینکه بگن تو ذوق نداری مثل پسرا برخورد می کنی آخه یکی نیست به اینا بگه رو چه حسابی دارین حرف می زنین و چه جوری قضاوت می کنین خسته هستم از همه آ دمهای اطرافم میخام برای مدتی تنها باشم دوست دارم برم کافه امااونجاهیچ کس نباشه،اونجا یه حسی داشتم در گذشته که هر دفعه حتی با 5 دقیقه رفتن منو به خودم برمی گردوند.نمی دونم بتونم همه مسائل رو حل و فصل کنم با نه اما امیدوارم بتونم کنار بیام

2 نظرات:

مهتا گفت...

خیلی سخت می گیریا.. بهترین کار اینه که فقط خودت باشی.. ببین چی میخوای و تو همون راستا برو بی خیال حرف دیگران

رویا گفت...

تو هر جوری باشی من دوست دارم مهم نیست بقیه چی میگن فقط نینا باش خوشحالم که عید بهت خوش گذشته عزیزم

ارسال یک نظر