سالها پیش وقتی هنوز جوانی بیست ساله بودم، مادرم لحاف و تشک عروسی ام را با ساتن صورتی دوخت و موشی نمی دانم از کجا آمد و تشک را سوراخ کرد، و من از همان سوراخ پرت شدم به این شهر، به این شهر درندشت که تو در آن نشسته ای و پنج شنبه هایت را در آرزوی پیدا کردن پهلوان همه دوران ها می سوزانی.
از نازلی منیرو روانی پور
از نازلی منیرو روانی پور
0 نظرات:
ارسال یک نظر